در کتاب ریاحین الشریعه از قول سید بزرگوار مرحوم سید عبدالله قزیوینی نقل شده که فرمود:
در سال 1327 با خانواده خود به عتبات عالیات مشرف شدم روز سه شنبه بود که به مسجد کوفه رفتیم همراهان خواستند به نجف اشرف بروند من پیشنهاد کردم چون شب چهارشنبه است به مسجد سهله برویم و فردا به نجف مشرف شویم رفقا قبول کردند.
به خادم مسجد کوفه گفتم به تعداد رفقا شانزده مرکب سواری (الاغ) کرایه کرده و کرایه رفت برگشت را پرداخت کدرم لکن خادم گفت: راه بسیار ترسناک است و ما شب در بیابان سیر نمی کنیم مخصوصا که سه زن همراه ما بود. به طرف مسجد سهله رفتیم تا زود اعمال را به جا آورده به مسجد کوفه برگردیم. وارد مسجد و مشغول دعا و توسل شدیم. چون اعمال ما طول کشید مکاریها بدون اطلاع ما به کوفه برگشتند. ما نماز مغرب و عشا را در مسجد سهله به جا آوردیم و مشغول دعا و توسل بودیم و ناگاه ساعت را نگاه کردم دیدم ساعت از نصف شب گذشته ترس زیادی بر من عارض شد و به فکر فرو رفتم که با بودن سه زن چگونه با مکاری عرب غریب در این وقت شب به کوفه برگردیم؟
مخصوصا در آن سال شخصی به نام عطیه بر حکومت یاغی شده و ناامنی شدید بوجود آمده بود و راهزنان عرب زیاد بودند.
پس با نهایت اضطراب از سوز دل به حضرت ولی عصر متوسل شدم و با سوز و گداز آن مهر عالم افروز را به فریاد خواندم. ناگاه چشمم به مقام حضرت مهدی که در وسط مسجد بود افتاد، آن مقام را روشن و تابناک دیدم، با مسرم به طرف نور حرکت کردیم سید بزرگواری را دیدم که با کمال وقار و هیبت و شکوه رو به قبله نشسته و چنان نورانی است مثل اینکه هزار مشعل و چراغ روشن کرده اند.
مشغول دعا و زیارت شدیم تا رسیدیم به نام مبارک امام زمان چون بر امام زمان سلام کردیم آن سید بزرگوار فرمود: علیکم السلام.
چون حواسم مضطرب بود با خود گفتم: یعنی چه! من به امام زمانم سلامی می کنم و این سید جواب می دهد! کاملاً غافل بودم در همین حال بود که سید روی مبارک را به طرف من کرد و فرمود: عجله نکنید و با اطمینان دعا بخوانید؛ من به اکبر کبابیان سفارش کردم تا شما را به کوفه برساند و برگردد و چون به مسجد کوفه رسیدید آنها را شام دهید.
با دیدن این منظره و شنیدن این مطلب بی اختیار دویدم و دست سید را بوسیدم. و چون خواستم دستش را بر پیشانی بگذارم، دستش را کشید.
عرض کردم: مولانا، از شما التماس دعا دارم.
همسرم نیز از آن سید التماس دعا کرد ( که حاجتهای مد نظرش همه برآورده شد) چون از مسجد بیرون آمدیم همسرم گفت: این سید را شناختی؟ گفتم: نه.
گفت امام زمان حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه بود.
گویا من خواب بودم و تازه بیدار شده بود. با عجله به طرف مقام رفتم دیدم تایک است و فقط یک فانوس کم نوری روشن است و از آن سید خبری نیست با یک دنیا حسرت مراجعت کردم کنار مسجد آمدم جوانی را دیدم بدون مقدمه نزد من آمد و گفتک
هر وقت آماده شدید ما شما را به مسجد کوفه می رسانیم.
گفتم: نام تو چیست؟
گفت: اکبر کبابیان که در محله کبابیان همدان منزل درام.
گفتم: شما مرا از کجا می شناسی؟
گفت: آن سید که در مقام بود سفارش شما را نموده که من شما را به کوفه برسانم.
گفتم: او را شناختی؟
گفت: نه، لکن بسیار شخص بزرگواری به نظرم آمد.
گتفم: او امام زمان بود. جوان آنقدر خوشحال شد که حد نداشت وبا یک دنیا وجد و سرور ما را به کوفه رسانید و پروانه وار دور ما می گردید و با اینکه الاغهای یدکی داشت سوار نشد و پیاده به همراه ما می آمد. چون به مسجد رسیدیم، آنها را که چهار نفر بودند شام دادیم.
(ذلک فضل اله یؤتیه من یشاء) و همسرم سه حاجت مهم داشت که هر سه از برکت دعای امام زمان ارواحنا له الفداه برآورده شد.
شاید نتوان حتی گوشهای از استاد شهد مرتضی مطهری رو بیان کرد
نه تنها مطهری بلکه تمامی گوهران ویاران امام خمینی رو میشه فقط اینو گفت که خدا وند هر کهرابه خواهد هدایت می کند وچنین گوهران وعالمانی با دانش وبصیرت به ما اعطلا مینماید خوشا انکه که از این محبت های خداوند بر زمین چیزی گرفتنداستاد مطهری نه تنها استاد همه علوم فقهی ومعرفتی واگاه به زمان خویش بود بلکه انسانی کامل در زندگی خویش بوده( چه کلمات غریبی استاد دراین روزگار ما به کار بردن) ..استاد به دختر خویش می فرمایند:من دوستدارم تو هرانچه در دل داری با من در میان بگزاری..ایا پداران امروز ما اینچنین با دختران خویش سخن می گویند؟واقعا اگر دختری که مانند مرواریدی در صدف هر انچه در دل داره به نزدیکانش بگه دیگه رو به سوی غریبه های گرگ می اره؟ایا با گفتن کلماتی مثل نور چشم من به فرزندانمان انان اسیر یک کلمه ناپاک نامحرمان میشوند؟فقط می توان گفت استاد اسلام را زیبا دید وزیبا درک کرد وبه اسلام دل داد این سخنان باید برای ما راهی باشه
نامه استاد شهید مرتضی مطهری به د خترش در استانه ازدواج:
نور چشمم عزیزم دخترگرامیم!
سلامت وسعادت تو را از خداوند متعال همواره مسالت داشته ودارم وخوشوقتم که خدا وند دعا های نیمه شب مرا در مورد تو مستجاب فر مودوترا سعادتمند وخوشبخت فر مودشوهر وزندگی نصیبت فر مود که فوقلعاده مورد رضایت من است فرزند عزیزم می گویند:
مرد خردمند هنرپیشه را عمر دوبایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اموختن با دگری تجربه بردن به کار
ولی بعضی افراد انچنان زیرک وبا هوشند که گویی دوباره به دنیا آمدند واین بار دوم است وبعضی افراد چنناند که با چند بار به دنیا امدن هم تجربه نمی اموزند!من امیدوارم تو وسایر فرزندانم از گروه اول باشند. دخترعزیزم خدا وند متعال می فرمایند:اگر نعمتی به شما دادم وشما قدر دانستید وحق شناسی کردید بر نعمات خودم بر شما می افزایم واگر دچار طغیان وسر کشی شدید نقمت جانشین نعمت می کنم . امید وار زوی من اینست که همه فرزندانم قدردان نعمت ها وتضلات الهی باشند تا روز به روز خدا وند بر تفضلات خود ونعمات خود بیفزاید. اگر زندگی من ومادرت که از صفر شروع شده (وبه طور یقین اگر تو به جای مامانت بودی تاب نمی اوردی)روز به روز وسال به سال بهتر شده است .الحمد الله از ان جهت که همیشه قدر دان نعمت های الهی بودیم وجا هلانه عمل نکردیم همیشه تفکر وتعقل را جانشین احساسات وهیجانات کرده ایم. من دوستدارم که تو هر انچه در دل داری با من در میان بگزرای وبه وسیله نامه یا حضوری در هر زمینه ودربارهی مطلبی که باشد فرقی نمی کند واگر مایل باشی که من با احدی در میان نگزارم نمی گزارم که تو خودت می دانی که دروغ هز گز به زبان وقلم من جاری نمی شود مرتضی مطهری 5/7/56
یکى از مهمترین و لازمترین امور زندگى یک مؤمن ارتباط برقرار کردن با خدا از طریق دعا و نیایش است در زندگى اولیاء خدا دعا جایگاه اساسى و ویژه دارد و بخش مهمى از بهترین اوقات آنها اختصاص به دعا و نیایش دارد.
در قسمت دعا، انبوهى از دعاهایى که از ناحیه مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام رسیده فهرستوار نقل کردیم. اما یکى از مسائل دیگر در مورد دعا رعایت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولیاء خدا مترصد اوقات بودند و بهترین زمانها را براى دعا انتخاب مىنمودند در اینجا به روایتى مىپردازیم که یکى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا علیهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مىکنند.
قالت فاطمه الزهرا علیهاالسلام:
سمعت النبى صلى اللَّه علیه و آله، ان فى الجمعة لساعة لا یراقبها رجل مسلم یسال اللَّه عز و جل فیها خیرا الا اعطاه ایاه قالت فقلت: یا رسولاللَّه اى ساعة هى؟ قال اذا تدلى نصف عین الشمس للغروب قال و کانت فاطمة علیهاالسلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رایت نصف عین الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو. (1)
(فاطمه زهرا علیهاالسلام مىفرماید: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است که هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده که حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنکه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مىگوید عرض کردم یا رسولاللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است که نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا کنم.)
1ـ کوثر ولایت/ ح 88/ ص 51
منبع: یا زهرا
دکتر سماوی:
چرا شیعیان در اذان و اقامه گواهی میدهند علی(علیهالسلام) «ولی خدا» است؟
آیتالله صدر:
همانا امیرمؤمنان علی(علیهالسلام)، یکی از بندگان خدا است، که خداوند آنان را برگزیده و بر دیگران، شرافت و برتری داده است،
تا بار سنگین رسالت را پس از پیامبران بر دوش بکشند، و اینان اوصیاء و جانشینان پیامبرانند،
و اگر هر پیامبری جانشینی دارد، همانا علی بن ابیطالب(علیهالسلام) جانشین محمد(صلی الله علیه و آله) است،
و ما او را بر سایر اصحاب مقدم میداریم، زیرا خدا و رسولش او را برتر دانستهاند، و در این مورد دلیلهای عقلی و نقلی از کتاب و سنت داریم،
و این دلیلها هرگز شکبردار نیستند، زیرا نه تنها از سوی ما متواتر و صحیح هستند، بلکه از سوی اهل تسنن نیز متواترند.[6]
و در این زمینه، علمای ما کتابهای فراوانی نوشتهاند،
و چون مبنای حکومت بنیامیه بر محور نابود کردن این حقیقت،و جنگیدن با علی(علیهالسلام) و فرزندانش و قتل آنها بود،
و کار را به جایی رساندند که بر بالای منبرهای مسلمانان، آن حضرت را لعن میکردند،
و مرم را با زور بر این امر، وامیداشتند،از این رو شیعیان و پیروان امام علی(علیهالسلام) گواهی میدهند که آن حضرت، ولی خدا است،
و روا نیست که مسلمانی، ولی خدا را نفرین کند، و این شیوه شیعه، در حقیقت مبارزه با هیئت حاکمه ستمگر بود،
تا اینکه عزت را برای خدا و رسولش و مؤمنان به تثبیت برسانند،
و انگیزهای تاریخی برای تمام مسلمانان و نسلهای آینده باشد تا به حقانیت حضرت علی(علیهالسلام) و انحراف دشمنانش پی ببرند.
به این ترتیب فقیهان ما بر این اساس حرکت کردند که گواهی دادن به ولایت علی(علیه السلام) را در اذان و اقامه مستحب میدانستند،
نه اینکه جزئی از اذان یا اقامه باشد،
بنابراین هرگاه آن کس که اذان یا اقامه میگوید، گواهی به ولایت علی(علیهالسلام) را به نیت اینکه جزئی از اذان یا اقامه است بگوید، اذان و اقامهاش باطل است.[7]
پی نوشتها :
-----------------
[6] - یعنی به قدری نقل شده است که انسان علم به صدور آن، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیدا میکند.
[7] - اقتباس از آنگاه... هدایت شدم: ص 88 و 89.
منبع :http://www.eteghadat.com/forum/viewtopic.php?p=1428#1428
تأملی در شکل گیری وهابیت و عقاید آن
همفر با کمک زنی که او هم جاسوس انگلیس بود و نام مستعار صفیه را داشت محمد بن عبدالوهاب را بر آن داشتند تا دعوی خود را آشکارکند و سرانجام آن شد که پیروان او دست به تخریب اماکن مقدس اسلامی زدند.
گروه وهابیت اساساً از نظر افکار و عقاید با مذهب تسنن متفاوت است و بسیاری از عقاید اهل تسنن را شرکآمیز و کفر تلقی میکند. در حقیقت وهابیت یک جریان سیاسی است که میخواهد با پوشش مذهبی و انتساب خویش به مذهب تسنن از وحدت مذاهب اسلامی جلوگیری نموده و خط تفرقه بین دو فرقه عمده خاصه و عامه را تشدید کند و سلطه استعمار را همواره بر ملل اسلامی پاس دارد.
متاسفانه وهابیت امروزه با دردست داشتن سرزمین زرخیز عربستان و تکیه بر ثروت عظیم خدادادی توانسته است به جریان نیرومندی تبدیل شود و سازمانهای بیشماری را در جهان برای تبلیغ مرام خویش بنیان نهد. بهویژه در کشورهای ایران و پاکستان در مناطق سنینشین که اغلب از فقر و استضعاف رنج میبرند سرمایهگذاریهای فراوان نموده، مدارس علمیه تاسیس کرده و پولهایی را برای طلاب و... خرج کند و آنها را به سیاستهای عربستان جذب نماید.
عقایدی را که وهابی آن را حد فاصل خویش با شیعه میدانند و با تمسک به آنها شیعه را خارج از دین و مشرک قلمداد میکنند در حقیقت عقاید مشترک شیعه و سنی است و شیعه و سنی به هم نزدیکترند تا وهابیت.
هر چند مذهب و مسلک وهابیها توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی پدید آمده که در سال 1206 هجری درگذشته است ولی اساس معتقدات وهابیها را افکار و نظرات ابنتیمیه تشکیل میدهد. از این رو باید ابنتیمیه حنبلی را پیشرو علمای وهابی دانست که در قرن هشتم هجری میزیسته و زندگی آشفتهای را داشته است.
فرقه وهابیت نه تنها در این خصوص انکاری ندارند بلکه به آن نیز میبالند. خود ابن تیمیه هم تحت تاثیر برخی از احادیث و آراء احمد بن حنبل پیشوای حنابله متوفی سال 241 هجری قرار داشته که در کتاب مشهورش المسند و دیگر آثارش آمده است و بر اساس آنها ابن تیمیه خدا را جسم میدانسته و برای ذات مقدس باریتعالی دست و پا و چشم و زبان و دهان و مکان قائل بوده است.
او چون به ظاهر آیات و روایات مینگریسته خدا را در بالای آسمان و نشسته بر تخت میپنداشته و در عین اینکه منکر تشبیه خدا بوده چنین اعتقادی نسبت به ذات حق داشته است. افکار احمد حنبل یکی از مهمترین منابع فکری و مذهبی محمد بن عبدالوهاب بود بهطوری که وهابیان از نظر مذهب جزو حنبلیان هستند.
او از عقل و رای بیزاری جست و در استناد به حدیث هرچند ضعیف و غیرمستند تا آنجا مبالغه کرد که گروهی از بزرگان او را از ائمه حدیث شمردهاند و نه از فقها. عجیب اینکه گفته میشود نسب احمد بن حنبل به ذیالثدیه رئیس فرقه خوارج میرسد. معروف است که او نیز مانند جدش مخالف حضرت علی علیهالسلام بوده است.
محمد به عبدالوهاب نجدی در سده دوازدهم هجری از صحرای دورافتاده نجد و میان مردمی بیابانی و خشن و بدو از راه و رسم مسلمانی برخاست. او نیز مانند ابنتیمیه حنبلیمذهب و اهل حشو بود. عقاید ابن تیمیه و شاگردانش ابن قیم جوزیه و ابن عبدالهادی را سرمشق خود قرار داد و در این راه از آنها نیز گام را فراتر نهاد تا جایی که عموم مسلمین را کافر و مشرک دانست و کلیه بلاد اسلامی حتی مکه و مدینه را که هنوز بدست وهابیها نیفتاده بود دارالحرب و دارالکفر نامید و جنگ با مسلمانان و اشغال آن اماکن مقدسه و تخریب تمامی شعائر اسلامی را بر پیروان خود واجب نمود.
احمد زینی دحلان در کتاب خلاصه الکلام مینویسد: محمد بن عبدالوهاب کسانی را که از مذهب او پیروی میکردند و فریضه حج را انجام داده بودند وا میداشت که دوباره حج کنند و به آنها میگفت حج اول تو در حال شرک بوده و باطل است. همچنین به کسانی که به مذهب او میگرویدند پس از ادای شهادتین میگفت شهادت سومی را هم بر زبان جاری کنید و بگویید که قبلاً کافر بودهایم و پدر و مادرمان در حال کفر از دنیا رفتهاند. اگر آنها این شهادت سومی را بر زبان جاری نمیساختند دستور قتل آنها را میداد. او به طور آشکار میگفت: مسلمانان 600 سال کافر بودهاند و غیر از پیروان خودش بقیه مردم را مشرک و کافر و خون و مالشان را حلال و مباح میدانست.
از نخستین کسانی که محمدبن عبدالوهاب را در مرام و عقاید مخصوصش یاری کردند محمد بن سعود و پسر او عبدالعزیز و نوهاش سعود بن عبدالعزیز بود.
جریان وهابیت ریشه در جریانهای مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارد. این جریان از نظر روحیهها و خط مشیها بسیار شبیه خوارج صدر اسلام بود هرچند که به ظاهر با آن مخالف بود. به این معنا که اینان مانند خوارج لاحکم الا لله را شعار خود کرده بودند و مانند آنها از کلمه حق اراده باطلی داشتند و با ذهنیتی جزمی با بسیاری از مسائل با عنوانهایی چون شرک و بدعت مبارزه میکردند.
در کتاب خاطرات مستر همفر جاسوس کهنهکار انگلیس در کشورهای اسلامی میخوانیم که وی با دانستن زبان عربی و فارسی و ترکی و گشت و گذار به ترکیه و عراق و نجد در پی شخصی بوده که بتواند او را وادار به ایجاد تفرقه در جهان اسلام کند تا پس از تثبیت حضور بریتانیا در هند به وسیله کمپانی هند شرقی، این سوی دنیای اسلام یعنی شبه جزیره العرب و اماکن مقدسه را نیز تحت سلطه داشته باشند.
او مینویسد که من گمشده خود را در محمد بن عبدالوهاب یافتم زیرا پایبند نبودن او به ضوابط مذهبی و روح غرور و خودپسندی و تنفری که از علمای عصر خود داشت و استقلال نظرش که حتی به خلفای چهارگانه (ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی) اهمیتی نمیداد و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتکا میکرد از بارزترین نقاط ضعفی بود که میتوانستم از این راهها در او نفوذ کنم.
همفر با کمک زنی که او هم جاسوس انگلیس بود و نام مستعار صفیه را داشت محمد بن عبدالوهاب را بر آن داشتند تا دعوی خود را آشکارکند و سرانجام آن شد که پیروان او دست به تخریب اماکن مقدس اسلامی زدند.
وهابیگری به تحریک استعمار انگلیس برای تفرقه انداختن در بین جامعه مسلمین تقریباً در کلیه کشورهای اسلامی از جمله ایران شیوع یافت و نویسندگان مزدوری آن را در بین مردم ترویج کردند. در ایران پس از شهریور 1320 که قوای اشغالگر انگلیس وارد ایران شدند تنی چند از روشنفکرنماهای بهاصطلاح اصلاحطلب دست به رواج افکار وهابی زدند که از جمله شخصی به نام حکمیزاده بود.
او جزوهای به نام اسرار هزارساله نوشت و در آن گزیده افکار وهابیها را به عنوان اندیشههای خود و ایراد و اعتراض به عقاید هزارساله شیعیان منتشر ساخت که امام خمینی(ره) در همان ایام کتاب کشفالاسرار را در رد آن نوشت و منتشر ساخت و دیگری احمد کسروی بود که در کتابهای خود از جمله کتاب شیعیگری به انتشار افکار وهابیها پرداخت و مرحوم حاج سراج انصاری کتاب «شیعه چه میگوید» را در رد آن نوشت.
«توسل» از دیدگاه وهابیت:
وهابیها می گویند: جایز نیست به مردگانی که در نزد خدا مقامی دارند توسل جست و از آنها حاجت خواست. آنها گاهی به گفته محمد بن عبدالوهاب استناد میکنند که میگوید توسل به مردگان خطاب به معدوم است و از نظر عقل کار زشتی است، زیرا مرده قدرت اجابت تقاضای زندگان را ندارد.
«شفاعت» از دیدگاه وهابیت:
وهابیها میگویند شفاعت کردن انبیاء و اولیای خدا در دنیا بلااثر است. شفاعت آنها فقط در آخرت مسلم است. بنابراین اگر بندگان خدا میان خود و خدا کسانی را واسطه قرار دهند و از آنها بخواهند که نزد خدا از آنان شفاعت کند این شرک است و عبادتی برای غیرخداست. پس لازم است که بندگان دعای خود را متوجه خدا کنند و بگویند خدایا ما را از کسانی قرار ده که شفاعت محمد صلیالله علیه و آله و سلم به آنها میرسد.
دیدگاه وهابیت در مورد بنای قبور انبیاء و اولیاء:
وهابیها میگویند بنای قبور و محکم کردن آنها و قرار دادن ضریح بر روی آنها همگی شرک است.
دیدگاه وهابیت در مورد زیارت مرقد منور پیغمبر و ائمه علیهمالسلام:
وهابیها میگویند زیارت قبور ائمه و آمدن از نقاط دور برای زیارت مرقد منور پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم جایز نیست و عقیده دارند که اینها شرک و عبادت برای غیرخداست.
دیدگاه وهابیون در مورد خیرات و صدقات و نذورات:
از موارد دیگری که وهابیون سبب شرک میدانند خیرات و صدقات و نذور برای اموات است. لذا در کتاب فتحالمجید آمده است: مشاهد مشرفه و مکانهای مقدس و قبور اولیا که محل زیارت و خیرات و نذورات گردیده است محل شیطان است و توقف در این مکانها مانند زینبیه و راسالحسین در سوریه و کربلا و نجف حرام میباشد. همچنین میافزاید: قبلاً در حجاز نیز چنین اماکنی وجود داشت که بحمدالله به دست توانای عبدالعزیز آلسعود ویران شد و امید است که خداوند بقیه را هم ویران کند.
دیدگاه وهابیون در مورد تزئین مساجد:
محمدبن عبدالوهاب میگوید: چون پیرامون تزئین مسجد النبی و سایر مساجد دلیلی موجود نیست اصل بر منع تزئین بوده و انجام آن بدعت و حرام است لذا تزئین مساجد مانند نصب لوسترها و چلچراغها و قندیلها و معماری زیبا حرام است.
دیدگاه وهابیت درمورد سوگواری:
عزاداری و سوگواری با پیدایش اسلام قرین بوده و مسلمانان برای شهدای جنگهای پیامبر با دشمنان اسلام سوگواری میکردند بنابراین عزاداری جزء رسوم مسلمین در قرن اول بوده است که وهابیون مدعی هستند آنچه در قرن اول رسم مسلمین بوده است را قبول دارند اما در عین حال عزاداری به هنگام مصیبت و گریه بر اموات را حرام و از اعمال جاهلیت میخوانند. اینان معتقدند که صدا را بلند نمودن با گریه در عزای میت با صبری که در مصیبت واجب است منافات دارد و این نوع عزاداری از گناهان کبیره است.
به طور خلاصه میتوان اعتقادات و مواضع آنها را در موارد ذیل بیان کرد:
- منع زیارت قبور پیشوایان دینی و عدم جواز ساختن گنبد و بارگاه برای آنان و لزوم ویران کردن آنها، منع توسل به پیامبر و ائمه و مقدسان و طلب شفاعت از آنها
- منع سوگند به خدا و کافر و مشرک دانستن عاملان این عقاید به ویژه شیعیان
- بدعت دانستن هر چیز جدیدی و وسعت دادن دایره شرک
- مخالفت کردن با عقل، فلسفه، تشیع و تصوف در هر شکل آن
- تکیه کردن بر ظواهر قرآن و حدیث و اثبات جهت برای خداوند و معتقد بودن به رویت او
- جلوگیری از تفرقه مسلمانان غیرشیعه و بازگشت به سنت پیامبر و عمل سلف یعنی صحابه و تابعین
وهابیون همچنین همه امور و پدیدههای جدیدی را که در سه قرن اول هجری سابقه نداشت بعنوان بدعت حرام میدانستند.
موارد ذیل نمونههایی از موضعگیری آنهاست:
منع فراگیری فلسفه و منطق و علوم جدید، حرمت استعمال دخانیات، منع استفاده از دوچرخه به این دلیل که ارابه شیطان یا اسب شیطان است و به نیروی جادو و با پای شیطان حرکت میکند، مخالفت با اختراعات جدید دیگر چون تلفن و تلگراف و دوربین عکاسی، حرام آشکار خواندن گرفتن حق گمرک و مالیات و بسیاری از امور جزئی و فرعی در آداب و رسوم و عبادات مسلمانان نظیر صلوات فرستادن بر پیامبر در مغازه و بعد از اذان تا جایی که حتی به دستور شیخ محمد، افراد خاطی به قتل میرسیدند.
سخنی از امام خمینی(ره)
«میبینیم که ملک فهد (پادشاه کنونی حجاز و سلطان وهابیها) هر سال مقدار زیادی از ثروتهای بیپایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و عمال تبلیغات مذهب ضدقرآنی میکند و مردم و ملتهای غافل را سوق به سوی ابرقدرتها میدهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم برای هدم اسلام و قرآن بهرهبرداری میکند...»
منبع: خبرگزاری فارس